برنامه روز حسین قسمت ۶
متن روضه
بیا امام زمان تشنه ی وصال تو ایم
بیا که ما همگی شیعه ایم و مال تو ایم
در انتظار تو هستیم ای امید همه
در انتظار شکوه و جلال تو ایم
شنیده ایم که تو مهربان ترین پدری
بیا که ما همه دل داده خصال تو ایم
تو صبح و شام به فکر گناه ما هستی
ولی ببخش که ما گاه بی خیال تو ایم
سجیت تو کرم عادت تو احسان است
ولی به درد نخوردیم ما وبال تو ایم
فقط به قصد ظهور تو روضه می خوانیم
تشنه ی وصال تو ایم شبانه روز
چقدر ما همه محتاج حس و حال تو ایم
صدای العطش و آب می آید
ستم به آل علی بی حساب می آید
رسید هفتم ماه محرم و از دور
صدای گریه ی طفل رباب می آید
کسی نبود بگوید به دشمن ارباب
نبند آب به رویش عذاب می آید
عجب حکایت تلخی ست تشنه کام شدن
تمام دشت به دیده سراب می آید
رقیه گفت به طفلان که ما عمو داریم
شنیده خواهش من پس جواب می آید
رسیده است کنار فرات و با مشک است
عمو ز علقمه پا در رکاب می آید
سه سال در بغل خود گرفت اصغر را
و گفت ای گل من تو بخواب، می آید
علی اصغر من جان خواهرت بس کن
ببین که میرود از حال بس کن
عموی من که نیامد به فکر بارانم
رباب شیر ندارد علی پریشانم
صدای گریه ی تو میکند مرا آرام
علی اصغر من غش نکن تو ای جانم
چقدر خیمه به خیمه برای تو گشتم
نبود هیچ کجا آب جان جانانم
داداشی کسی به ما ندهد آب ای خدا رحمی
پدر بیا و به دشمن بگو مسلمانم
چقدر گریه کنم من برادرم غش کرد
در این عطش کده خشکید اشک چشمانم
صدا زد عمه بیا ای غریب کاری کن
بگیر غنچه بی آب را حسین جانم
علی اصغرِ خود روی دست شاه گرفت
مقابل همه ی لشکر و سپاه گرفت
برای جرعه آبی به دشمنش رو زد
ببین که از نفسش بغض و گریه راه گرفت
ببین که حرمله یک غنچه با تبر می زد
چه کرده سنگدلی که دوباره ماه گرفت
به روی صورت بابای خویش خندید و پناه گرفت
رباب منتظر یک علی سیراب است
کنار خیمه به لب ذکر لا الا گرفت
برای دیدنش آغوش خویش را بگشود
همین که دید گلو را از او نگاه گرفت
سینه زنی
میون روضه ی حسین
چشمامو دریا میکنم
اشکامو نذر فرج
مهدی زهرا میکنم
گوید حسین در کربلا
مهدی بیا مهدی بیا
الهم عجل فرجَ المولانا . الهم عجل فرج المولانا
الهم عجل فرجَ المولانا . الهم عجل فرج المولانا
ز شاخه چید حرمله
غنچه پرپر مرا
به جای آب تیر زد
گلوی اصغر مرا
از تو مرا شرمنده کرد
هم تیر زد هم خنده کرد
وا اصغرا وا اصغرا وا اصغرا
بگو چه ها کنم من این
گلوی پاره پاره را
مگر سه شعبه می زند
کودک شیر خواره را
بوسم اگر من حنجرت
ترسم جدا گردد سرت
وا اصغرا وا اصغرا وا اصغرا
به دست خویش می کنم
قبر تورا پشت حرم
به چه دلی به روی تو
خاک بریزم اصغرم
ترسم از این که مادرت
بر روی نی بیند سرت