حسن عطایی | ما رعیت تو شاهنشاه
ما رعیت تو شهنشاه
میگم المنة لِللّه
تو ای که پامو گذاشتی روی این ره
تو صراط مستقیمی
تو مثل خون تو رگای زندگیمی
توی روز های نداری
ندیدم رو دست تو دست کریمی
ساحل آرامش من
توی امواج پر از هراس و بیمی
وقتی تنهام تو دعا ها
همه میرن تویی که میمونی باهام
حسین حسین
تویی که آب حیاتی
تو که کشتی نجاتی
منشا و مبدا خیر و برکاتی
کاش میشد زیر سایه ات
قسمت ما هم میشد لطف و عنایت
تو لباس خدمت تو
شامل حال ماهم میشد شهادت
کاش میشد خبر بپیچه
که اینم شده فداییه ولایت
شده حالا ذکر ماها
کلنا فداک یا زینب کبری